روز تولد آیلار از زبون بابا جون
درسحرگاه یک روز آرام؛ درگرگ و میش یک تولد ،درتحیریک طبیعت ،درتبسم یک دلهره درچشمان تو،درپیاده رویی سرشار از بوی دوستت دارم ،بانگاهی نگران وامیدوار به آینده وبازگشت از اطاق عمل ،قدم زنان رفتی و من باخودم گفتم "زندگی "چیست؟ بعد ازمدتی.......یک قطره شبنم رابه دستم دادند و گفتند: نگاه کن ،به درونش بنگر وپاکی ومعصومیت راببین .
این است
"زندگی "
دخترم تنها آرزویم سلامتی وخوشبختی ات درتمام لحظات عمر زیبایت وبهترین و قشنگترین آرزوهای دنیاست که لایق تو باشند برایت از یگانه خالق تعالی که تورامرواریدو گوهریک دانه زندگی ام کرده خواهانم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی